وبلاگ

یک قدم درست و هزاران قدم نادرست

موفقیت یک انیمه، به طرز قابل توجهی بستگی به پیشروی در داستانی که می‌گوید و شهرتی که برای فرنچایزش درست می‌کند دارد. در این مطلب قرار است به معرفی انیمه‌های بپردازیم که در شروع، بینندگان و منتقدان را امیدوار کردند اما در ادامه، روایتشان آرام آرام ضعیف شد. همچنین این نکته باید ذکر شود که سرگرم کردن مخاطبان با یک داستان و شروع قوی و ادامه دادن آن، کار بسیار سختی است. شروع یک سریال، تا حدی نمایی از آینده آن می‌دهد. هرچند، وقتی که یک سریال قوی شروع بشود، انتظارات از آن به شدت بالا می‌رود. در حالی که بعضی‌ها در برابر این چالش، موفق عمل می‌کنند، دیگر انیمه‌ها شکست بدی می‌خورند. 

Akame Ga Kill!!

سریال دهم

اگر بگوییم که Akame Ga Kill یکی از خشن‌ترین انیمه‌هایی است که مخاطبان تا به حال آن را تماشا کرده‌اند، حرف اشتباهی نزده‌ایم. به نویسندگی تاکاهیرو، این سریال با یک روایت جذاب و امیدوار کننده، درباره دنیایی خشن و ستمگر است که هیچکس در آن امن نیست. در خطر بودن زندگی هر شخصیت، از مولفه‌های این سریال است. به نوعی که در هر قسمت، ما شاهد مرگ یک شخصیت هستیم.

در قسمت‌های نخستین، این قضیه ایراد به نظر نمی‌رسد، اما هرچه داستان جلوتر می‌رود، مرگ به یک چیز قابل پیش بینی تبدیل می‌شود؛ به نوعی که هر لحظه ممکن است یکی از شخصیت‌ها حذف بشود. شخصیت‌های اصلی می‌مردند و از داستان حذف می‌شدند و به همین ترتیب، عنصر مرگ اثر گذاری خود را در داستان از دست داد. از طرفی دیگر نیز، مانگا تمام نشده بود و همین سبب شد که نویسندگان، داستان را به سرعت تمام کنند و سریال، جذابیتش را از دست بدهد.

Death Note

سریال نهم

بسیاری از طرفداران انیمه، به لطف Death Note به این صنعت علاقه‌مند شدند. داستانی درباره دانش آموزی که دفترچه‌ای به دستش می‌رسد که هر لحظه، به لطف آن می‌تواند هر کس را بکشد. داستانی که توجه هر کس را به خودش جلب می‌کند. در نتیجه، سریال توانست کلی طرفدار پیدا کند و راه خود را به فرهنگ عامه باز کند.

بیشتر قسمت‌های انیمه، به جرئت می‌توان گفت شاهکار بودند. البته اگر از تعدادی ضعف کوچک و حفره داستانی صرف نظر کنیم. Death Note تا زمانی بسیار جذاب بود که جفت شخصیت‌های ال و لایت، زنده بودند. هواداران همیشه برای دیدن تقابل این دو برای حل معماها هیجان زده بودند اما بعد از مرگ ال، سریال دچار سقوط بدی شد.

دیگر آن دوئل جذاب وجود نداشت و سریال، تنها شخصیت لایت را درگیر اکشن‌هایی می‌کرد که فقط خودش درگیر آن‌ها بود. همچنین معرفی شخصیت‌هایی همانند اِن و ملو، نتوانست رضایت بخش باشد و این موضوع که آن‌ها، قرار بود جانشین کسی مانند ال باشند، باعث شد جای خالی ال بیش از قبل، حس بشود. اشتباه است که بگوییم Death Note یک انیمه شکست خورده است. در واقع، این اثر در پایان بندی، جذابیت خود را از دست داد.

The God of Highschool

سریال هشتم

سال ۲۰۲۰، سالی که با دو چیز در ذهن هواداران انیمه حک شده است: یک، شیوع ویروس کرونا و دو، اقتباس‌های انیمه از روی وب تون‌ها. خوش‌بختانه، هواداران این فرصت را داشتند که شاهد مانهواهای اورجینال کره جنوبی باشند و بتوانند به لطف آن، این خلأ یک ساله را بتوانند پر کنند. یکی از این انیمه‌ها، The God of Highschool بود.

The God of Highschool، توسط یونگ جی-پارک، نوشته و تصویرسازی شده است. استودیوی ماپا، یکی از شناخته شده‌ترین استودیوهای ژاپنی، این اثر را در سال ۲۰۲۰ به شکل انیمه در آورد. در قسمت‌های ابتدایی، همه چیز در بی‌نقص‌ترین حالت خودش بود: صداپیشگی، سکانس‌های مبارزه، انیمیشن و آهنگ تیتراژ. انیمه به سوی موفقیت پیش می‌رفت اما یک چیز، مانع آن شد.

Darling In The Franxx

سریال هفتم

Darling In The Franxx یک انیمه اورجینال است که با همکاری سه استودیوی بزرگ (Trigger، A1 picturesو CloverWorks) ساخته شد. این سریال حاوی تم‌هایی همچون مکا و علمی تخیلی می‌باشد و چندین خط داستانی و شخصیت پردازی درجه یک را دارا است. همچنین در این انیمه، شاهد جذاب‌ترین شخصیت مونث انیمه هستیم که از قضا، نقش پروتاگونیست این اثر را ایفا می‌کند.

همه چیز در اوایل این انیمه، خوب به نظر می‌رسید، هرچند که خوب به پایان نرسید. هرچقدر که نیمه اول انیمه عالی بود، همانقدر نیمه دوم همه چیز شروع به از هم پاشیدن کرد. این قضیه، به طور قابل توجهی تقصیر سازندگان است که تصمیم گرفتند یک دشمن را برای شروع یک جنگ، به داستان اضافه کنند.

پیشروی داستان از سوی مبارزه با موجودات ستاره‌ای که Klaxosaurs بودند، ناگهان سمتش را به سوی نبرد با نژادهای فضایی تغییر داد و به همین دلیل،آن را یک پرش مسخره می‌دانند. اگر رک و راست باشیم، این اثر نسبت به کارهای دیگر استودیو Trigger، اغراق شده به نظر می‌رسد. همچنین سریال در نقطه اوج خود کمی نامتعارف به نظر می‌رسید که باز هم توانست موفق عمل کند.

Charlotte

سریال ششم

Chrlotte اثری به نویسندگی جون مائدا، مغز پشت آثاری همچون Angel Beats و Clannad است. این سریال، زندگی چند دانش آموز دبیرستانی را روایت می‌کند که دارای قدرت‌های خاصی هستند هرچند، برخلاف بقیه انیمه‌ها، نحوه استفاده از زمان غیر قابل پیش بینی و مهیج است. هرچه سریال جلوتر می‌رود، انیمیشن جذاب‌تر و شخصیت‌هایی با داستانی زیبا به آن اضافه می‌شود.

اما، در نیمه دوم داستانی جذاب روایت می‌شود که پتانسیل آن را سریال هدر می‌دهد. انیمه با روایتی پر از دگرگونی که مخاطبان را گیج می‌کرد و به جای آنکه برایش فصل دیگری بسازند، تنها در سیزده قسمت پخش شد و سبب شد که به جای پایانی خوب، پرونده‌اش را در این نقطه ببندند.

عجله ناگهانی برای پایان دادن به سریال در نیمه دوم، باعث شد که شخصیت پردازی کامل صورت نگیرد، تعداد زیادی حفره داستانی و پتانسیل هدر برود و یک رابطه عاشقانه هم نیز به ثمر ننشیند. در نهایت، Charlotte کلی ایده و داستان جذاب برای نشان دادن داشت که متاسفانه، وقت کافی برای نمایش تمامی آن‌ها را نداشت.

Sword Art Online

سریال پنجم

مفهوم داستان Sword Art Online برای جماعت انیمه باز چیز جدیدی نبود، اما توانست نگاهی جدید به قضیه “گیر افتادن در ویدئو گیم” بیاندازد. چند قسمت اول سریال درگیر کننده بودند و افراد بیشتری مشتاق شدند تا نحوه گیر افتادن افراد و چگونگی کنار آمدن در SOA را تماشا کنند.

اولین آرک سریال، Aincard Arc نام دارد. این آرک، آن چنان قوی نیست اما توانست یک شروع مختصر، آماده سازی مناسب و یک پایان خوب را به ارمغان بیاورد. اما دوران پس از Aincard Arc به هیچ عنوان خوب سپری نشد. از آن به بعد بیشتر آرک‌های فرنچایز SOA تبدیل به بدترین آرک‌های دنیای انیمه شدند.

این اشتباهات، سبب شد که مخاطبان آرام آرام متوجه اثراتی از آن‌ها در Aincard Arc بشوند و فهمیدند که یک چیزی در سریال دارد غلط عمل می‌کند. در حالی که Alicization تلاش می‌کرد تا همان حس و داستان از دست رفته SOA را بازگرداند، اما این تلاش بی‌فایده بود و نتوانست این نقصان را جبران کند و سریال به طور کامل، به حالت قبلی بازنگشت.

Fairy Tale

سریال چهارم

Fairy Tale یک انیمه پرطرفدار تحسین شده در دهه اول قرن بیست و یکم بود. این سری داستان‌ها توسط هیرو ماشیما، کسی که به خاطر طراحی‌های زیبایش معروف است، نوشته و تصویر سازی شد. راهی که استاد ماشیما شخصیت‌ها، مبارزات و صحنه‌ها را طراحی کرده، بسیار زیبا می‌باشد و این مورد، در انیمه نیز آشکار است. علاوه بر این، دنیای جادویی جذاب سریال و موسیقی‌های فوق العاده‌اش، این تجربه را برای مخاطبان خاص‌تر کرده بود.

انیمه Fairy Tale حاوی نکات جدید بسیار زیادی بود، اما در آرک پایانی، ضعیف عمل کرد. آرکی قرار بود یک شاهکار باشد اما تبدیل به ناامیدی شد. مرگ‌های بد، مخصوصاً ماراکوف، برخلاف انتظار بود و به طور کامل مفهوم مرگ در آثار تخیلی را زیر سوال برد. در نهایت، مخاطبان از نتیجه ناراضی بودند و این پایان بندی بد، سبب شد از طرفداران این انیمه، کاسته شود.

Tokyo Ghoul

سریال سوم

نمی‌شود از یک سریال دوازده قسمتی انتظار زیادی داشت. این قضیه درست است که وسعت کافی برای پرورش داستان لازم است اما Tokyo Ghoul در این دوازده قسمت، یک کار خارق العاده انجام می‌دهد. این انیمه بین هواداران بسیار محبوب شد و فصل اول آن بسیار تعریف و تمجید شد.

اما فصل دوم این انیمه، آن را به قهقراه برد. به جای داشتن ادامه مبارزه کانکی با آئوگیری تری، این انیمه شامل پیوستن او به آن‌ها بود؛ چیزی که یک تغییر بسیار واضح نسبت به مانگا است. این انیمه، چندین تغییر کوچک در خط داستانی انجام داد که در نهایت سبب عوض شدن حال و هوای آن شد و در نهایت، کاری کرد که مخاطبان دقیقاً متوجه نشوند داستان از چه قرار است.

در نهایت، ساختن فصل‌های جدید برای Tokyo Ghoul، بی‌هدف به نظر می‌رسید زیرا سرنخی به هواداران داده نمی‌شد تا بدانند این اتفاقات و روایات در کجای این دنیا قرار دارند. این سریال بعد از فصل اول، به یک ناامیدی تبدیل شد. برای هواداران انیمه، فهمیدن داستان گیج کننده بود و برای خوانندگان مانگا، شوکه کننده بود که تمامی اطلاعات مهم ذکر شده، قابل یافت در انیمه نیستند.

The Seven Deadly Sins

سریال دوم

The Seven Deadly Sins، یک انیمه شنون فانتزی سرگرم کننده که دارای تم‌هایی مثل قرون وسطای اروپا است و داستان یک گروه مشهور از شوالیه‌ها که نماینده هفت گناه کبیره هستند. خط داستانی و شخصیت پردازی در این سریال بسیار جذاب می‌باشد و همچنین، ما شاهد چندین شوخی‌های بامزه نیز هستیم.

دو فصل اول، سریال از لحاظ ساخت در سطح بسیار خوبی قرار داشت اما از فصل سوم، همه چیز به سمت اشتباهی پیش رفت. برای فصل سوم، The Seven Deadly Sins استودیواش را عوض کرد که این نکته، سبب شد کیفیت انیمیشن سریال افت کند. اگرچه بخش داستانی همچنان جذاب بود، اما نتوانست کمکی برای جذاب شدن بخش بصری کار بکند. در نهایت، هواداران بابت شاهد بودن چنین سقوطی از سریال ناراضی بودند.

The Promised Neverland

سریال یکم

The Promised Neverland یکی از بهترین انیمه‌های آنتی-شنون، پر از لحظات حساس و پیچش‌های داستانی غیرمنتظره بود. این سریال، در راه تبدیل شدن به دوست داشتنی‌ترین انیمه بود اگر سازندگان، همان خط داستانی که نویسنده مانگا مشخص کرده بود را طی می‌کردند! اما به محض پخش فصل دوم انیمه، همه چیز تغییر کرد.

در ژانویه ۲۰۲۱، سریال فصل دوم را با این تفکر که همانند فصل اول، موفق است منتشر کرد اما این اتفاق، رخ نداد. بعد از قسمت افتتاحیه و چند قسمت نخستین، سریال خودش را به قعر جهنم فرستاد. فقط در یک قسمت، فصل دوم کل داستان مانگا را نابود کرد؛ زیرا همه چیز عجولانه پیش می‌رفت و اهمیتی به شخصیت پردازی داده نمی‌شد.

برخلاف توجه به مانگا، سریال در فصل دوم صد قسمت از آن را نادیده گرفت و به دنبال آن، چندین آرک مهم در انیمه به نمایش گذاشته نشدند. شخصیت‌های کلیدی مانند سونجو مکرراً غیب می‌شدند و بازگشت نورمن، بسیار عجولانه در فصل دوم صورت گرفت. به لطف یک پایان بندی عجولانه، CloverWorks توانست بهترین انیمه آنتی-شنون را به بدترین انیمه تمام دوران تبدیل کند.